ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
امروز اتفاقی این آهنگ از سیاوش قمیشی رو شنیدم: یاد من نبودی اما، من به یاد تو شکستم، غیر تو که دوری از من، دل به هیچ کسی نبستم...
اون سالها که وبلاگنویسی میکردم، توی سن 16 سالگی، هیچوقت توی تصوراتم این نبود که بشه از داستان زندگیم، فیلم یا آهنگ نوشت؛ اما الان هر شعر و آهنگ و فیلمی که میبینم، ناخودآگاه به این فکر میکنم چطور ممکنه انقدر همه چیز غمگین پیش بره.
این روزها هنوز هم مثل همون قدیمها، ذهن آشفتهای دارم. دلیل اینهمه بینظمی و فکر و خیالهای طبقهبندینشده توی سرم رو هنوز نتونستم تشخیص بدم. تا کی قراره همینطور پیش بره؟ کسی نمیدونه جز خودم.
ولی شاید آخرین حرفم که به اونی که منُ با این همه فکر و خیال تنها گذاشت اینه که: بیبهانه یاد من باش، وقت بیداریِ مهتاب، عاشقانه یاد من باش.
هرچند نیستی و گوش به حرفم نمیدی اما من پیش خودم شرمنده نیستم چرا که تمام تلاشم رو کردم که اتفاقهای بهتری بیوفته، نشد.
این هم بعد از هفت سال دوری از این وبلاگ و نت کالکشن، بماند به یادگار برای سالهای دور، شاید روزی که حالم بهتر باشه.
از MOHA به تاریخ دوشنبه 16 بهمن 1402 برای آینده.